خانمها و آقایان
امیر طاهری، صدرالدین الهی، عباس میلانی، ماشاءالله آجودانی، عبدالکریم لاهیجی، باقر پرهام، حسین سرفراز، علیرضا میبدی، رضا تقی زاده، الهه بقراط، مجید محمدی، اسماعیل نوری علا، شکوه میرزادگی، پرویز دستمالچی، محمد امینی، علی میرفطروس، عباس پهلوان، کورش زعیم، محمد ارسی، پرویز قاضی سعید، نزهت فرنودی، مرتضی محیط، پری اباصلتی، تقی مختار، کاظم علمداری، علی رضا نوریزاده، هادی خرسندی، محمود کویر، مهدی خلجی، امیر شجره، شهرام همایون... و همه ایرانیانی که خود را روشنفکر میدانید و در کارهای فرهنگی و رسانهای هستید:
شما چهل سال است درغربت، رسانههای ایرانی را به اختیار خود گرفته و مردم را با قلم و زبان شیرین خود سرگرم و راهنمایی کردهاید. در اصل رهبری فکری این جامعه را در دست داشتهاید. متأسفانه بدون اینکه کوچک ترین پیشرفتی در بینش و اندیشههای متحجّر و خرافی ملت ما پدید آورده باشد؛ تا جایی که زنان ما هم درخیابانها به سینهکوبی و زنجیرزنی افتادهاند. درحالیکه درگذشته این زشتکاری و در گل و لای غلتیدنها با این شدت سابقه نداشت.
شما در تمام این سالهای غربت، فرصت طلایی داشتید که به مشکل واقعی و درد اصلی ایرانیان بپردازید و آنها را از ته چاهی که گرفتارش آمدهاند رهایی بخشید، ولی این کار را نکردید و از گفتن واقعیت به آن ها کوتاهی نمودید.
شما کوشندگان فرهنگی و بعضاً سیاسی و عالم و دانا، قاعدتاً مشکل اصلی عقب ماندگی ایرانیان را بخوبی میدانید، اما چرا با این دانایی و داشتن آزادی در این سالها، جرأت گفتن آن را نداشتید، که دردآور است به آنهایی هم که پی این کار رفتند، به چشم تحقیر و بیگانه نگاه کردید و آنها را تنها گذاشتید.
چه اتفاقی میافتاد اگر شما متفقالقول به ایرانیان میگفتید که مشکل ایران سیاسی نیست بلکه فرهنگی است و این گرفتاری از زمانی آغاز شده که یک دین بیگانه بصورت حمله و کشتار بر فرهنگ و اخلاق و سنتهای بومی ما مستولی شده است. و ای کاش به ایرانیان یادآور میشدید که مشکل ایران آخوندها هم نیستند؛ بلکه مشکل اصلی ما وجود دین مبین و محترمی است که تا به امروز جز عقبماندگی و خواری، در هیچ جای جهان ثمری نداشته است. اگر شما همین چند جملۀ کوتاه و واقعیت را به مردم میهن خود میگفتید و روی سخن خود میایستادید، امروز ایرانی دگرگون داشتیم و وضع و روزگار مردم میهن چنین زار نمیشد.
و دیگر شاهد ماندگاری حکومتی انسان خوار و انسانکش به مدت چهل سال نمیگردیدیم و از آن بدتر شاهد کارهای ناشایست و آبرو بر باد ده سینهزنی و زنجیرکوبی جوانان ایرانی و برای نخستین بار سینهزنی شرمآور خانمهایمان در خیابانها و شهرهای کشورهای غربی نمیشدیم. روشنفکر در جامعه ایران یعنی «منتقد اسلام». چون اسلام دودمانش را به باد داده و کسی که ریشۀ همۀ بدبختیهای ما را نمیشناسد و یا میشناسد و با آن برخورد علنی نمیکند، فکر روشنی هم ندارد. مگر میشود روشنفکر ایرانی این مهمترین رخداد و ضربۀ تاریخی بر پیکر میهنش را در حاشیۀ کارهایش قرار دهد و مردمش را در دام اندیشۀ پست عمامهداران ضدایرانی رها کند؟
شما اگر هنوز نخواهید لب به سخن بگشایید، کشور ما در سیهروزگاری بدتر از این خواهد سوخت؛ مانند تمام کشورهای مسلمان عقب مانده که در ذلت ابدی دست و پا میزنند. شما خیلی خوب میدانید تا اسلام دین ما باشد، پای آزادی و عدالت و دموکراسی به ایران نخواهد رسید. ترفند شعارهای جدایی دین از دولت، جدایی دین از سیاست، لائیسیته ، لائیک، سکولاریسم و دمکراسی... همه در یک کشور اسلامی آنهم کشور شیعهای مانند ایران که در هر محلهاش یک امامزاده دارد و دهها مسجد، امری نزدیک به محال است و کارساز نخواهد بود. و در دولت و مجلسی که اکثریت نمایندگانش مسلمان خواهند بود، نظارت اسلامی قدرتمند و ترسناکی همیشه در بالای سر مسائل وجود خواهد داشت. ما با این شعارها یا خودمان را گول میزنیم یا ملت و تاریخمان را.
شما نامداران اگر مسئله ایران برایتان مهم باشد که حتماً هست، باقیماندۀ عمر گرانمایۀ خود را دراین راه ملی و مقدس بکار گیرید و میهنتان را از بند اسلام آزاد نمایید. اسلام که برود آخوندها نیز خود به خود خواهند رفت. و این کار مهم را با یک دست و دو دست و آن چند نفری که به سختی و بطور پراکنده در این راه گام برمیدارند نمیتوان به ثمر رسانید و باید همگی دست به دست هم داده، این پیکر به تعفن فتاده و این کورک به جراحی رسیده را از جلوی پای مردم خوب ولی ناآگاه ایران برداریم. کار نخست هر ایرانی و هر روشنفکر ایرانی رهایی ملت ایران است از دست اسلامی که با حمله و کشتار به میهن ما مستولی شده و اینک به ویرانی کامل آن برخاسته و برای از بین بردن تمام داشتههای آن بشدت می کوشد.
روشنفکران اسپانیا به این کار دست زدند و به پیروزی رسیدند چرا شما موفق نشوید. کوتاهی بیشتر در این راه منجر به از دست رفتن غیرت و حمیت ملی و حتی یکپارچگی ارضی ایران خواهد شد. و دریغ است ایران که ویران شود و به راه کشورهایی مانند امپراتوریهای بزرگ کلده و آشور به تاریخ بپیوندد. هنوز دیر نشده؛ اگر هرکدام از شما گرامیان یک میرزاآقاخان کرمانی و یک احمد کسروی و یک صادق هدایت گردید که امروزه روزگار امنتر و آسانتری از زمان آنها دارید، اقدام همگانی شما بدون تردید ایران را نجات خواهد داد.
اگر شما مجدانه به این کار حیاتی دست نزنید که یک ضرورت تاریخی است، هیچ بیگانهای نمیتواند مردم را از این مرداب رها سازد و برای نسلهای بعدی شاید ۱۴۰۰ سال دیگر به درازا بکشد که در آنزمان دیگر چیزی بنام ایران در گیتی باقی نخواهد ماند.
امیدواریم این نامه را یک برخورد شخصی با خود نپندارید و رسانههای ملی و مردم دوست آن را چاپ کنند تا به گوش همه خانمها و آقایان و مردم ایران برسد؛ شاید کسانی از آنها به این پیکار گرایش یابند.
با احترام
نویسندگان ماهنامۀ بیداری:
نویسندگان ماهنامۀ بیداری:
دکتر محمد علی مهرآسا پژوهشگر - نویسنده
دکتر احمد ایرانی پژوهشگر - نویسنده
اسماعیل وفا یغمایی شاعر -سخنور - کوشنده سیاسی
سرور سهیلی شاعر - برنامه ساز رادیو و تلویزیون
دکتر روزبه آذربرزین-پژوهشگر- نویسنده و مدیر سایت پیام آزادگان
محمد خوارزمی پژوهشگر -مترجم زبان انگلیسی
بزرگ امید نویسنده - پژوهشگر - کوشنده سیاسی
سیامک مهر (پورشجری) وبلاگنویس - کوشنده سیاسی
دکتر دانا شیرازی نویسنده - استاد دانشگاه انگلستان
سیاوش لشگری نویسنده، شاعر و مدیر ماهنامۀ بیداری
و امضای همه جانباختگان راه آزادی ایران از قلب هزار و چهارصد سال تاریخ خونبار آن.
-------------------------------------------------------------------------------------------------