از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری
برای جوان بیستساله و نوخاستهای با روانشناسی من، که جهانش با سالهای نکبت باری شروع شد که هنوز صدای گرفتۀ گلویش از فریادها و شعارهای آزادی و استقلال تسکین نیافته و غرق در خماری و خوش خیالیهای پیروزی، ناگهان چماق و قنداق تفنگ بر سر و رویش فرود میآمد و هر اعتراضی را با سنتِ گلوله پاسخ میدادند، طبیعی بود که دچار شوک شده و به درون خلوتی خود ساخته خزیده و تا انتهای تنهایی خود عقب نشینی کند.
من به سائقه درونی و بطور غریزی، خطر مهلک و نابود کنندهای که آسمان طوفانی دهۀ شصت را خونین و مرگبار کرده بود، پیش از آنکه مرا به کام سیاه خود فرو بکشد، تشخیص داده بودم و بیشترینِ آن سالها را مطلقاً در انزوا و خانهنشینی گذراندم. سر فرو کرده بودم در لابلای کتابهایی که همچون مادری دلسوز در برابر زمانهای از من مراقبت میکردند که به قول شاملو «نهاد تیره»ی خود را آشکار کرده بود.
اگر آن بیرون تماماً زشتی و پلیدی بود و سراسر شعار و عربده و زندان و اعدام و ترور و جنایت... اما درون خلوتگاه کوچک من به عکس، همه جا و همه چیز زیبا و لطیف و رویایی و جادویی، پر از شخصیتهای جذاب و ماجراهای شگفتانگیز داستانهای مارکز و بورخس و استوریاس ... پر از پروانههای زردی بود که به همراه رمدیوس خوشگله از صد سال تنهایی مارکز و ریاضیات خوابهای بورخسی تا کارناوالهای حیرتآور گوآتمالای سبز و در عین حال جهنمی میگل آنخل استوریاس، تنهایی مرا همراهی میکردند.
آن بیرون همه دیوانه شده بودند. در این لینک نیز به آن سالها اشاره کردهام.
https://gozareshbekhakeiran.blogspot.com/2017/12/blog-post.html
به اعتقاد من رژیم اسلامی کنونی عملاً در دهۀ شصت تأسیس شد نه در رفراندوم سال ۵۸. این رژیمی که چهار دهه تسمه از گردۀ ایرانیان کشیده است، دقیقاً در ۳۰ خرداد ۶۰ پا به دنیا گذاشت. در این مقطع همۀ آرزوهای انقلاب ۵۷ مبنی بر آزادی و استقلال و جمهوری، تمام و تعطیل شد و به خاک رفت. آیتاللهها رئیس جمهور قانونی را برکنار و بر علیه اراده و انتخاب ملت کودتا کردند. از این تاریخ به بعد هر آن کس که همچنان در پی شعارهای زیبای خود بود و آزادی و دموکراسی و آرزوهای انقلاب ۵۷ را در حکومت آیتاللهها دنبال میکرد، ابلهی بود که به دنبال باد میدوید. انقلاب شکست خورده بود و ضدانقلاب موفق شده بود استبداد را بازسازی کند.
دهۀ شصت دهۀ حذف بود. در این سالها، نیروها و جریانها و احزاب و سازمانهای شریک در انقلاب ضد سلطنتی که به پیروزی سریع و غیرقابل باوری منجر شده بود، مطابق سنتهای شناخته شدۀ سیاسی و معادلات قدرت در این سرزمین، به طور خشونت آمیزی برای حذف یکدیگر تلاش میکردند. سهم خواهیها شروع شده و رقبا به جان هم افتاده بودند. در جامعۀ ایران مسئلۀ رقابت در هیچ زمینهای در معنی اصلی و مثبت و سازندۀ خود شناخته شده نیست. در فرهنگ ما رقیب را فقط باید حذف و نابود کرد. رقیب همان دشمن است. بخصوص در کشاکش های سیاسی اگر با پیشدستی رقیب را حذف نکنی، او با تو همین کار را خواهد کرد؛ چه بسا به طرز بسیار خشنتر و با خونریزی بیشتری. صفحات تاریخ این سرزمین سراسر آغشته به خون رقبایی است که تا همین اواخر در جنگهای قدرت، چشمانشان را میل کشیدند، بر دار شدند، سرهاشان بریده شد، مثله و پاره پاره شدند. وقایع دهۀ شصت این رسم دیرینه و سنت تاریخی را یکبار دیگر برای نسلهای حاضر به نمایش گذاشت.
قتلها و اعدامها و خشونت زایدالوصفی که توسط خمینی و آخوندها در این دهه صورت گرفت، به دلیل توفق و زور بیشتر آنان و موازنۀ قدرتی بود که به نفع روحانیون طرفدار خمینی که هنوز از استقبال و حمایت تودههای انبوه و بی شکل و غالباً جاهل و نادان برخوردار بودند، صورت گرفته بود. با توجه به مشی و ماهیت خشونت طلب و نابردبار و ضد دموکراتیک نیروهای دخیل در انقلاب، همچون مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق، در آن مقطع تاریخی چنانچه هر کدام از این سازمانها به قدرت برتر دست مییافت، چه بسا همین رفتار را و شاید با شدت و خشونت بیشتری با رقیب خود روا میداشتند.
البته این حقیقت از گناه آخوندهای جنایتکار چیزی کم نمیکند و هیچ جنایتکاری را تبرئه نمی کند، اما واقعیت عینی آنرا نیز به صرف ناشایست بودن نمیتوان با مجامله و تعارف برگزار و انکار کرد. بنابر این باید مراقبت کنیم که دلسوزی و اشک و آه ما به عنوان مثال برای قتل عام زندانیان در سال ۶۷ فقط جنبۀ انسانی داشته و مجرمان و تبهکاران و تروریستهایی چون اعضای سازمان مجاهدین خلق را مظلوم و بیگناه و قربانی جلوه ندهد و زمینه سوء استفاده از نیات انساندوستانه و فعالیتهای حقوق بشری در این زمینه را فراهم نکند. به ویژه امروز که با هرچه سست تر شدن پایههای رژیم اسلامی، احتمال هجوم چنین هیولاهای ترسناک و تبهکاری به داخل کشور بسیار زیاد است.
یادمان باشد که همۀ تاریخ ما ایرانیها هر روز و هرساعت تکرار میشود. اصولاً زندگی ما و جامعۀ ما متوقف بوده و حاصل تکرار مدام تاریخ است. دهۀ شصت نیز قاعدهای است که احتمال تکرارش همواره وجود دارد.
این فقط خمینی نبود که وعده یک جمهوری شبیه فرانسه را می داد ولی زمانیکه خر مراد را سوار شد و از پل گذشت، گروه گروه مخالفان خود را اعدام کرد... فقط زندانیان شکنجه شده در زمان شاه امثال لاجوردی نبودند که بعد از انقلاب، خودشان زندانبان و شکنجهگر شدند... بلکه چنین فجایعی دوباره و سه باره و صد باره هم ممکن است تکرار شود و این دور و تسلسل ادامه یابد.
سیاست ورزان ایرانی تا وقتی که دور از قدرت و در قالب اپوزیسیون فعالیت می کنند، طرفدار حقوق بشر و آزادی و دموکراسی اند؛ اما در قدرت و در موضع پوزیسیون که قرار می گیرند، مخالفان خود را شکنجه می کنند. این یک قاعده کلی است.
مخالفان رژیم اسلامی نیز در جامعه و تاریخ و فرهنگ یگانهای نفس کشیدهاند و تافته جدا بافتهای نیستند. اینکه یک عدهای به اجبار و تبعید در کشورهای پیشرفته و دموکراتیک چندسالی معطل باز شدن درهای کشور خود بوده باشند، از هیچکس انسان متفاوتی مخصوصاً دموکرات و اهل تحمل و تساهل نمیسازد. این حقیقت را دانشجویان کنفدراسیونی با پیروزی انقلاب و پس از بازگشت به ایران با رفتار خود و همکاری و همدستی بیشتر آنان با رژیم ملاها نشان دادند.
آنها درها را زودتر از دیگران بستند. یک لحظه تصور کنید صدها شارلاتان و کلاهبردار حرفهای که در رسانهها و تلویزیونهای موسوم به «لس آنجلسی» در تمام شبانه روز عربدۀ آزادی و دموکراسی سر میدهند، بر حسب اتفاق روزی صاحب قدرت و چماق و تفنگ شوند تا تسمه از گردۀ یکایک منتقدان ومخالفان خود بکشند.
همین الان و در مقابل چشمان خود میبینیم که چگونه سلطنت طلبها و ساواکیها و عوامل استبداد سابق بعد از چهل سال زندگی در جوامعی آزاد و با سنتهای قوی دموکراسی، کل ملت ایران را با برچسب «ارتجاع سرخ و سیاه» تهدید به انتقام و خونریزی میکنند.
عنکبوتهای سلطنت و لاشخورهای پهلوی و فاشیستهایی که زیر نام مشروطه خواه و لیبرال پنهان شده و عربدههای سکولار سکولارشان به آسمان رسیده است، در فکر فرشگرد و احیای ساواک و حزب رستاخیزند و از هم اکنون چنگالها و دندانهای خود را برای شکنجه و پاره پاره کردن منتقدان و مخالفانشان تیز میکنند. این شعبان بیمخها و گلههایی از وحوش شاه الهی و سلطنتطلب و پهلوی چی که هر روز و شب در تلویزیونهای لسآنجلسی و سایتها و فضای مجازی به هر مخالف و منتقدی فحاشی میکنند و چنگ و دندان نشان میدهند، چنانچه در فردایی محال به قدرت بازگردند، در کف خیابانهای تهران با چماق و زنجیر و میلگرد آهنی به استقبال مخالفان خود خواهند رفت.
آیا نسلهای آینده قادر خواهند بود دهههای شصت تاریخ خود را از تکرار بازبدارند و متوقف کنند؟
سیامک مهر (پورشجری)
siamakmehr1960@gmail.com